کد مطلب:193924 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:159

امام سجاد و نیازمند
امام سجاد علیه السلام از انگور خوششان می آمد. یكی از خدمتكاران ایشان از بازار عبور می كرد. دید انگور خوب و تازه ای آورده اند. بدون این كه به حضرت خبر دهد، با پول خود مقداری انگور خرید و به هنگام افطار در مقابل آن حضرت نهاد. حضرت تبسمی كردند. معلوم بود كه از انگور خوششان آمده است، دست دراز كردند تا دانه ای از انگور را در دهان مباركشان بگذارند كه ناگهان فقیری در زد و عرض كرد: وقت افطار است و من گرسنه ام، غذایی به من بدهید. حضرت به آن خدمتكار فرمود: این انگورها را بردارید و به او بدهید. خدمتكار عرض كرد: یابن رسول الله، آن شخص همه انگورها را لازم ندارد، مقداری از این انگورها را به او بدهید و بقیه را خودتان میل كنید. حضرت فرمودند: همه ی را بردار و به او بده. خدمتكار نیز به امر حضرت این كار را كرد و ایشان با غذای دیگری افطار كردند. فردای آن روز نیز دوباره امام روزه دار بودند. خدمتكار مجددا به بازار رفت و از همان انگور خرید و به هنگام افطار در مقابل ایشان نهاد حضرت نیز مجددا اظهار خرسندی كردند و خواستند با انگور افطار كنند كه مجددا فقیر دیگری در زد و غذا خواست. امام مجددا تمام انگور را به خدمتكار دادند كه به فقیر بدهد. روز سوم نیز خدمتكار به بازار رفت و انگور خرید و در وقت افطار انگور را در مقابل امام نهاد مجددا فقیری در زد و غذا خواست امام بار دیگر تمام انگور را به فقیر داد. خدمتكار روز چهارم نیز انگور خرید و در هنگام افطار در مقابل امام قرار داد، آن شب



[ صفحه 124]



فقیری نیامد و حضرت از آن انگور میل كردند [1] احسان به نفس كه در قرآن و روایات از آن سخن به میان آمده است همین است. این كار تصمیم و نیز دعای قبل از تصمیم می خواهد؛ چرا كه ما نیروی كمی داریم و نمی توانیم تزكیه نفس كنیم و باید از خدای متعال بخواهیم تا در این راه به ما كمك كند. همان طور كه برای امور دنیایی دعا كنیم باید در امور اخروی نیز دعا كنیم.

بسیارند كسانی كه چهل روز زیارت عاشورا را با حضور قلب می خوانند تا حاجتشان برآورده شود. آیا نباید چهل روز زیارت عاشورا را بخواند تا خدا به او كمك كند و توفیق تزكیه نفس پیدا كند؟ گرفتاری های دنیا هر چه باشند بر طرف می شوند و حتی اگر برطرف نشوند باكی نیست، اما مشكلات اخروی كه حل شدنی نیست. صد سال، هزار سال، بلكه بیشتر و بیشتر ادامه دارند و برطرف نمی شوند.

یكی از مراجع تقلید گذشته برای بنده نقل می كرد: قبل از این كه مرجع تقلید شوم، كم تر با مردم محشور بودم و وقتی متصدی امور مرجعیت شدم تصمیم گرفتم نه از كسی گله ای داشته باشم و نه توقع. به كار بستن تصمیم مشكل است، ایشان با خود عهد كرده بود كه از كسی گله نكند؛ مثلا اگر كسی بعد از سال ها رفاقت دیگر در نماز جماعتش حاضر نشد از او گله نكند و من هیچ وقت ندیدم از كسی شكوه كند. نیز عهد كرده بود كه از كسی توقعی نداشته باشد. این یك عمل درونی است. انسان معمولا از دیگران توقع دارد، اما برای این كه خوار نشود و از چشم دیگران نیفتد نمی گوید. ولی آن توقع درونی اعصابش را به هم می ریزد.

به هر حال كسی كه به دیگران خدمت می كند، پول می دهد، كار خیر انجام می دهد، در واقع در حال پر بار كردن نامه اعمال خویش است و این كار را باید آن قدر تكرار كند تا ملكه شود. تا این مقام به دست نیاید درك آن مشكل است.



[ صفحه 125]




[1] كافي، ج 6، ص 350.